کد خبر: ۳۱۲۲
۰۵ تير ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

خانواده قرآنی «لعل» دو حافظ دارد

در خانه‌ای نشسته‌ایم که دو حافظ کل قرآن در آن بزرگ شده‌اند: امیر و مسعود لعل اول با کارنامه‌ای پربار از فعالیت‌های قرآنی. امیر لعل خادم حرم مطهر است و رتبه اول مسابقات بین‌المللی روسیه در سال 1396 را دارد. علاوه بر آن، در حوزه‌های مختلف از حفظ و قرائت تا تدریس و داوری فعالیت می‌کند. برادرش، مسعود، هم قاری و حافظ کل قرآن است و کلی فعالیت قرآنی دارد. برخی از عروس‌خانم‌ها و نوه‌ها نیز همین طور. چند جزء از قرآن را حفظ هستند. این‌ها همه ربط ظریفی دارد به بزرگ خانواده حاج غلامحسین که شصت‌سالگی را رد کرده است.

نشانی خوشبختی که خیلی از ما آن را گم کرده‌ایم و به دنبالش می‌گردیم چندان پیچیده نیست. در همین روزگار سخت، بعضی از خانوادها ساده اما با آرامش زندگی می‌کنند. با اینکه 45 سال از زندگی مشترک غلامحسین لعل اول و طیبه عابدینی می‌گذرد، احساس خوشبختی هم‌چنان سوار بر لحظه‌های عمر آن‌هاست. حاصل این زندگی مشترک سه فرزند پسر است: امیر، مسعود و رسول و شش نوه قدونیم‌قد.


قرآنی بودن ما خانوادگی است

آخرین روزهای بهار است که میهمان خانه حاج غلامحسین لعل اول در محله ایثار هستیم. بیش از شربت غلیظ و سرد زعفرانی که حاج‌خانم با تعارف آن در هوای گرم حق میزبانی را ادا می‌کند، خون‌گرمی و خوش‌رویی حاج‌آقا و حاج‌خانم به جانمان می‌نشیند.

هنوز هم هرصبح بعد از اذان و خواندن نماز، صدای صوت قرآن از خانه آن‌ها بلند است. حاج غلامحسین لعل سحرخیزی را از پدر خدا بیامرزش به ارث برده است. به ما هم توصیه می‌کند: امتحان کنید! برکتش را خودتان متوجه می‌شوید.

در خانه‌ای نشسته‌ایم که دو حافظ کل قرآن در آن بزرگ شده‌اند: امیر و مسعود لعل اول با کارنامه‌ای پربار از فعالیت‌های قرآنی. امیر لعل خادم حرم مطهر است و رتبه اول مسابقات بین‌المللی روسیه در سال 1396 را دارد. علاوه بر آن، در حوزه‌های مختلف از حفظ و قرائت تا تدریس و داوری فعالیت می‌کند. برادرش، مسعود، هم قاری و حافظ کل قرآن است و کلی فعالیت قرآنی دارد. برخی از عروس‌خانم‌ها و نوه‌ها نیز همین طور. چند جزء از قرآن را حفظ هستند. این‌ها همه ربط ظریفی دارد به بزرگ خانواده حاج غلامحسین که شصت‌سالگی را رد کرده است.

همان ابتدای صحبت، حاج غلامحسین که ‌نوه‌ها دور و برش را گرفته‌اند‌ این را جمله را با افتخار تمام می‌گوید و تعریف می‌کند: ما خانوادگی قرآنی هستیم. زیر لب صلواتی برای شادی روح همه اموات هدیه می‌کند تا حرفش را ادامه دهد: پدرم چوبدار بود. معنی‌اش را که می‌دانید. دامدار امروزی را می‌گفتند. مقید و متعهد بود. من هم علاقه داشتم یا نه، همین شغل را ادامه دادم، آن هم برای احترام به پدر. هیچ‌وقت روی حرفش نه نمی‌آوردم.

صبح‌ها قبل از اذان، همه را برای نماز بیدار می‌کرد. بعد از آن، قرآن را با صدای بلند قرائت می‌کرد. صوت قرائت قرآن از همان زمان در ذهن من نشسته است. من هم روش پدرم را در خانه پیاده کردم. صبح‌ها بعد از نماز خودم را مقیدم می‌کنم قرآن در خانه تلاوت شود. اجباری برای این کار نبوده است و نیست. هر کس دوست داشته باشد می‌تواند انجام دهد.

حاج غلامحسین از تعریف گذشته به وجد آمده است. ما را بر می‌گرداند به برش کوتاهی از جریان کودکی‌هایش:در اطراف کوچه چهنو زندگی می‌کردیم. آن زمان ملاها در مکتب خانه‌ها درس می‌دادند. سفت و سخت و محکم. ملای من هم پیرزنی بود- خدا رحمتش کند- اسمش از خاطرم رفته، اما او هم برای یادگرفتن قرآن سفت و سخت می‌گرفت. بعد از گذراندن دوره مکتب خانه به مدرسه جوادیه رفتم که یکی از مدارس ساخته شده مرحوم حاج علی اصغر عابدزاده بود.

نمی دانم وصف قرآن خواندن من را کدام یکی از معلم‌های مدرسه به گوش حاج آقا رسانده بود که یک روز سر صف من را صدا زدند و خواستند که ظهرها من نمازجماعت را بخوانم. می‌خواهم این را بگویم از هم کودکی که ارتباطم با قرآن شروع شد خدا را شکر این رشته پاره نشده است.

آن روزها رادیو تنها رسانه‌ای بود که گاهی آن هم نه مثل رادیو‌های امروزی صدای قاریان را پخش می‌کرد و حاج غلامحسین مدام رادیو قرآن را گوش می‌داد و بعد در مجالس مختلف قرائت می‌کرد. می‌گوید: سال 65 من چند ماه توفیق حضور در مناطق جنگی را داشتم و از قاریان خط مقدم بودم که نقطه عطفی در زندگی ام است.

حاج غلامحسین وقتی بچه‌دار می‌شود، دوست دارد آن‌ها را هم با کتاب خدا مانوس کند. می‌گوید: خدا را شکر این اتفاق افتاد.

حالا نوبت حاج‌خانم است که حرف بزند: خواهر شوهرم -خدا رحمت کند- برای ازدواج ما واسطه شد. ویژگی‌های اخلاقی و نجابت حاج‌آقا عامل مهمی بود که قوت قلبم می‌داد در انتخابم اشتباه نکرده‌ام و حالا ایمان پیدا کرده‌ام. 45 سال از ازدواج ما می‌گذرد. در همه مراحل زندگی، پابه‌پای یکدیگر حرکت کرده‌ایم و به لطف خدا از مسیری که طی کرده‌ایم راضی هستیم. این به این معنی نیست که هیچ وقت اختلاف نداشته‌ایم. در یک زندگی طبیعی همه‌چیز هست، تنش و اختلاف، اما کنار هم بودیم.

حاج‌خانم حرفش را خلاصه می‌کند: ما توی خانه‌مان یک قانون داریم و کسی را مجبور به انجام کاری نمی‌کنیم اما تشویق داریم. خیلی وقت‌ها که امیر و مسعود در جلسات خانوداگی‌مان قرآن را خوب تلاوت می‌کردند، آن را بهانه می‌کردیم و برایشان چیزهایی که لازمشان بود می‌خریدیم: کفش، کیف و هر وسیله دیگر.

زندگی سه عروس در یک مجتمع

حرف‌های حاج‌خانم وقتی به زمان ازدواج و خواستگاری پسرها می‌رسد شیرین‌تر می‌شود: سه عروس داریم. انتخابشان را به عهده خود پسرها گذاشتم. با اینکه در مقایسه با زمان ما‌ خیلی چیزها فرق کرده است،‌ معیارهای آن‌ها هم شبیه ما بود و تأکیدشان روی نجابت و اخلاق بود. حالا هر سه عروس در یک مجتمع زندگی می‎کنند و امیرآقا و مسعودآقا با هم کار می‌کنند.

تا چند وقت قبل، ما هم با عروس‌ها زندگی می‌کردیم. خیلی سخت رضایت دادند از آن‌ها جدا شویم. می‌خواهد این حرف را بزند و تمامش کند. می‌گوید: اینکه خیلی‌ها فکر می‌کنند با وزنه مادیات است که به زندگی آرامش می‌رسد اشتباه است. خلأهایی را که در زندگی هست فقط ایمان می‌‌تواند پر کند. دین که باشد، هم موفقیت‌های اجتماعی به همراه دارد، هم از جهت روانی آرامش می‌آورد.

دین اسلام دین شادی است

فائزه رستگار مقدم یکی از عروس‌های خانواده است و حافظ پنج جزء قرآن. تعریف می‌کند: روزی که پدرشوهر و مادرشوهرم از ما جدا شدند، گریه می‌کردیم. این را به دور از هر جور تعارفی که شما بخواهید برداشت کنید می‌گویم. اصلا طاقت دوری آن‌ها را نداریم. بزرگ‌ترها نعمت و برکت هستند. فرقی با پدر و مادر خودمان ندارند. امیرآقا و مسعودآقا و دیگر اعضای خانواده می‌خواهند سهمی در این گفت‌وگو داشته باشند. می‌گویند: دین خدا دین شادی‌هاست و اصلا به کسی سخت نگرفته است و نمی‌گیرد. بعضی‌ها دید منفی به زندگی‌های مذهبی دارند و فکر می‌کنند رعایت برخی از موارد محدودیت می‌آورد. این در حالی است که با رعایت مواردی که دین اسلام و قرآن به آن توصیه کرده است، می‌توان هم شیرین زندگی کرد هم شاد.

کلمات کلیدی
ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44